“قضاوت نکنیم” یکی از جملاتی است که به تکرار آن را می شنویم. اما مگر می شود مغز رشد یافته داشته باشیم و قضاوت نکنیم؟ مگر می توانیم استدلال نکنیم؟ مگر می شود تصمیم نگرفت؟ مگر می شود معیارهای اخلاقی نداشته باشیم؟
واقعیت این هست که قضاوت کردن یکی از عالی ترین توانایی های شناختی انسان است و زمانی که مغز انسان به تکامل می رسد قادر خواهد بود دست به قضاوت بزند؛ چه در مورد خودش و چه در مورد دیگران یعنی خود یا دیگران را براساس معیارهایی به داوری نشستن. آیا می توان ادعا کرد این کارِ بد و بی ارزشی است؟ قطعا خیر.
اما تمایز قضاوت درست یا نادرست (که دیگر شاید بهتر باشد آن را قضاوت کردن نگذاریم) چیست؟ با یک مثال منظورم را روشن خواهم کرد.
فرض کنید من دوستی دارم که به دلیل مشغله های جدید زندگی اش فرصت چندانی برای معاشرت با من ندارد و مدتی است که از او بی خبرم. دلم برای او تنگ می شود و در کنارش احساس خشم، حسادت، ناراحتی و نادیده گرفته شدن می کنم و بدون اینکه احساسم را با او در میان بگذارم، از ترس اینکه مبادا غرورم جریحه دار شود با خودم و پیش بقیه اظهار می کنم که چقدر آدم ها بی جنبه و بی معرفت شده اند و … در این مثال خیلی روشن است که من دیگری را قضاوت نکرده ام بلکه با نادیده گرفتن خودم و طرف مقابل تمام احساسات بد خود را به او فرافکنی کرده ام.
پس شاید بهتر باشه از این به بعد به جای ‘قضاوت نکنیم’ از ‘فرافکنی نکنیم’ استفاده کنیم.
فرافکنی، یک مکانیسم دفاعی است و زمانی مورد استفاده قرار می گیرد که فرد ظرفیت تحمل احساسات ناخوشایند مثل غم و خشم را در درون خود ندارد و برای فرار از تجربه این احساسات آن را به دیگری نسبت می دهد.
1 دیدگاه
عالی