به عنوان درمانگر خیلی از مواقع با این سوال از جانب مراجعینم مواجه می شوم که چرا تنهایی برای من انقدر رنج آور است و نمی توانم آن را تحمل کنم؟
واقعیت این هست که اضطراب تنهایی یکی از بنیادی ترین اضطراب های بشری هست و اینگونه نیست که عده ای آن را تجربه کنند و عده ای دیگر خیر. تفاوت در ظرفیت آدم ها برای تحمل این تجربه است. من همیشه فکر می کنم اگر همه انسان ها فقط یک بار در زندگی عشق، دوست داشته شدن و دوست داشتن را تجربه بکنند ظرفیت تحمل این درد را پیدا خواهند کرد. البته منظورم از تجربه عشق صرفا در روابط رمانتیک نیست. بهترین تجربه دوست داشتن و دوست داشته شدن در روابط بین مادر (مراقب اولیه) و فرزند محقق می شود، آنجایی که کودک دنیا را در دو چشمی جستجو می کند که بی قید و شرط پاسخ گوی تمام نیاز های اوست. برای بعضی ها این تجربه در روابط دوستانه و برای برخی دیگر در رابطه با شریک عاطفی محقق می شود.
اما صحبت از رابطه است، یعنی دو نفر. شاید خیلی از ماها آن دیگری باشیم که علی رغم میل و خواسته باطنی مان به دیگران این اجازه را نمی دهیم که عمیقا دوستمان داشته باشند، البته در بیشتر مواقع نسبت به این موضوع اگاه نیستیم و فکر می کنیم این دیگران هستند که با ما مشکل دارند.
من به عنوان روانکاو انتخابم این بوده و هست که در روابط درمانی ام آن دو چشمی باشم که می تواند رنج تنهایی را برای انسان ها کمتر بکند و به آنها جسارت زیستن در تنهایی و با دیگری را بدهد.
1 دیدگاه
سلام
ممنون از مطالب فوق العاده شما